سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فروشگاه اینترنتی روم-دکور
بی گمان در سوره حمد، کلماتی جامع ازخیر و حکمت در امور دنیا و آخرت گرد آمده است که نظیر آن رادر هیچ کجا نمی توان یافت . [امام رضا علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :7
کل بازدید :488492
تعداد کل یاداشته ها : 48
103/2/1
3:24 ص
موسیقی

این جمعه هم نیومدی قسمتشو کی میدونه

                                            تا جمعه ای که تو میای کی میره و کی میمونه

       --------------------------------------------------------------------------------

مولا جایی که تکیه گاه ظهور توست

                                                 آن جا طلب ز خالق یکتا کنم تورا


87/4/21::: 2:12 ع
نظر()
  
  

یا صاحب الزمان الدرکنی

من مهدی ام در دست تیغ انتقامم

مادر به قبر مخفیت بادا سلامم

این قلب مجروحم کباب از غربت تو

باریده اشکم قرن ها بر تربت تو

شب تا سحر سوختم از سوز داغت

عمری برایت گریه همچون ابر کردم

هم سوختم هم ساختم هم صبر کردم

دیروز روگرداند امت یکسر از تو

امروز باشد مهدیت تنهاتر از تو

مادر دلم خون است از بندم رها کن

دستی برآور بر ظهور من دعا کن

مادر شنیدم من بارها،قاتل توراکشت

ای یار تنهای علی آخر چرا کشت

قنفذ در آن ساعت به ثانی اقتدا کرد

دست تو را از دامن مولا جدا کرد

ای کاش بودم تا علی را یار بودم

جای تو من بین در ودیوار بودم

کی میشود بردارم از جانت محن را

از جای بیرون آورم باز آن دو تن را

در حلقه زنجیرشان محکم ببندم

فریاد یا امّا رسد از بند بندم

دریا کنم از خون دل چشم ترم را

پرسم چرا کشتید آخر مادرم را

گیرم امیرالمومنین را دست بستید

بازوی زهرا چرا آخر شکستید

اجر ذوی القربی پیغمبر کتک بود؟

یا پاسخ حق نمک غصب فدک بود؟

مادر به اشک چشمان دوستانم

داد تو زین بیدادگرها میستانم

من بهترین یار وفادار تو هستم

روز ظهور هم،عزادار تو هستم

با روی سیلی خورده خود نوردادی


87/3/10::: 8:23 ص
نظر()
  
  

فضای شهر مدینه که تیره و تار است

برای شیعه عاشق بیان اسرار است

هنوز فاطمه در بین کوچه افتاده

هنوز فاطمه در بین درب ودیوار است

هنو خون ز دل فاطمه روان باشد

هنوز سینه آن دل شکسته خون بار است

هنو عمق مصیبت بیان نگردیده

هنوز بار بزرگی به دوش مسمار است

هنوز از بدنش خون تازه میاد

هنوز تا سحر از زخم سینه بیدار است

هنو یاس علی بین شعله ها باشد

هنوز مرد غریب مدینه بی یار است

هنوز فاطمه بر خاک کوچه بنشسته

هنوز فاطمه در چنگ او گرفتار است

هنوز چادر خاکی به سر کند زهرا

هنوز غربت حیدر از آن پدیدار است

هنوز هر که بگوید علی خورد سیلی

هنوز هر که بگوید علی گنه کار است

هنوز شهر مدینه علی نمیخواهد

هنوز فاطمه از این مدینه بیزار است

 

 

یازهرا مادر جان
87/2/31::: 7:19 ع
نظر()
  
  

 

مهدی بیا

ای خدایی که در این نزدیکی

زیر سجاده کنار گلدان

نزد آن کاج بلند

ایستاده به من مینگری

دوستت دارم

که تو را میخوانم

با همه احساسم

نه به این خاطر که من از باغچه گلی برچینم

نه تو را میخوانم که برای شادی

نه برای سرافرازیم از بهر کلاس

که "تو"را میخواهم

مرهم قلب شکسته

قوت بازوی خسته

که ز جابرخیزم

که بگویم هستم

و"تو"رامیخوانم

به چه عنوان گویم

من" تو" را میخواهم

شاید این دل ز برای تو چنین میخواند

شاید این اشک روان شوق دیدار چنین دیده ولی

"تو"چرا پنهانی؟

ز چه من خواب روم؟

شوق دیدار تو دارم اما

ز که پرسم نشان دل را

به چه سو بهر تجسس بروم؟

دل من میگوید تو مرا می بینی

پس چرا می لرزم؟

زانوانم سست است

ای همیشه یارم

قلب من تاریک است

مثل معدن سخت است

دل من از سنگ است

مثل یک شمشیر است

یا مرا خواهد کشت

یا ترا خواهد برد

تو مرا میخوانی

یاریم میداری

گوش من معیوب وچشم من هم کور است

اشک من ارزان است

غم من اندوه است

سخن راست من الله است

کفر و ایمان همگی یکرنگند

تو همه میدانی

تو مرا میبینی

سوی من میایی

پشت در میمانی

"من" تو را میرانم

تو همانی که به من نان دادی

آسمان را دادی

یک سبد پر ز گلابی دادی

تو به من بخشیدی

شب و خورشید و دلی پرآواز

من تو را میبینم

تو خدایی

تو همان مردک پیری که به من خرما داد

تو همان احساسی که به من یاری داد

تو همان آقایی که میاید یکروز

ازسوی قبله من

معدن عشق و وفا

من تو را میبینم

شوق پرواز تو دارد این دل

ای خدا کار من این است تا شب

دل من بهر نوایی تنگ است

خاطرم آسوده که تو این جا هستی

و مرا میبینی

نگهت سوی من است

این مبالات من است

سر من بهر رضایت خم و دل

بهر یک جرعه می سوی کمال آمده است

ای خدا تنهایم

بنگر غمهایم

این دل پر آهم

دست دل من بهر نیاز آمده است

من تو را میخواهم

تو بیا تا شود این جا یکسر

پر ز عطر ونفست

پر زآوای مسیحای زمان

حجت ابن الحسن آن کارگشا

قله درد و غم ما بشکن

مهر وسرسبزی وایمان

تو به ما عیدی ده

من هنوز منتظرم

تا بیاید آن روز

جمعه ای نزدیک است

آسمان پر بگشا

منتظر میاید منتظر میاید

این شعر از سروده های خودم است.

البته من خودمو شاعر نمیدونم برای همین می دونم کاستی های زیادی داره.

پس با نظرات گرمتون کمکم کنید تا کاستیهاشو برطرف کنم.

 

 

 

 

 

 

 


87/1/30::: 12:10 ع
نظر()
  
  

 

وفات

مرغ دلم راهی قم میشود

در حرم امن تو گم میشود

عمه سادات بگو کیستی؟

فاطمه یا زینب ما نیستی؟


87/1/29::: 3:55 ع
نظر()
  
  
  • کد نمایش افراد آنلاین