سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فروشگاه اینترنتی روم-دکور
[ و شنید مردى دنیا را نکوهش مى‏کند فرمود : ] اى نکوهنده جهان ، فریفته به نیرنگ آن ، به ژاژهایش دلباخته و به نکوهشش پرداخته . فریفته دنیایى و سرزنشش مى‏نمایى ؟ تو بر دنیا دعوى گناه دارى ، یا دنیا باید بر تو دعوى کند که گنهکارى ؟ دنیا کى سرگشته‏ات ساخت و چسان به دام فریبت انداخت ؟ با خفتنگاههاى پدرانت که پوسیدند ؟ یا با خوابگاههاى مادرانت که در خاک آرمیدند ؟ چند کس را با پنجه‏هایت تیمار داشتى ؟ و چند بیمار را با دستهایت در بستر گذاشتى ؟ بهبود آنان را خواهان بودى ، و دردشان را به پزشکان مى‏نمودى . بامدادان ، که دارویت آنان را بهبودى نداد ، و گریه‏ات آنان را سودى . بیمت آنان را فایدتى نبخشید ، و آنچه خواهانش بودى به تو نرسید ، و نه به نیرویت بیمارى از آنان دور گردید . دنیا از او برایت نمونه‏اى پرداخت ، و از هلاکتجاى وى نمودارى ساخت . دنیا خانه راستى است براى کسى که آن را راستگو انگاشت ، و خانه تندرستى است آن را که شناختش و باور داشت ، و خانه بى نیازى است براى کسى که از آن توشه اندوخت ، و خانه پند است براى آن که از آن پند آموخت . مسجد محبان خداست ، و نمازگاه فرشتگان او ، و فرود آمد نگاه وحى خدا و تجارتجاى دوستان او . در آن آمرزش خدا را به دست آوردند و در آنجا بهشت را سود بردند . چه کسى دنیا را نکوهد حالى که بانگ برداشته است که جدا شدنى است ، و فریاد کرده است که ناماندنى است ، گفته است که خود خواهد مرد و از مردمش کسى جان به درنخواهد برد . با محنت خود از محنت براى آنان نمونه ساخت ، و با شادمانى‏اش آنان را به شوق شادمانى انداخت . شامگاه به سلامت گذشت و بامداد با مصیبتى جانگداز برگشت ، تا مشتاق گرداند و بترساند ، و بیم دهد و بپرهیزاند . پس مردمى در بامداد پشیمانى بد گوى او بودند و مردمى روز رستاخیز او را ستودند . دنیا به یادشان آورد ، و یادآور شدند . با آنان سخن گفت و گفته او را راست داشتند . و پندشان داد ، و از پند او بهره برداشتند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :16
کل بازدید :488539
تعداد کل یاداشته ها : 48
103/2/6
2:10 ص
موسیقی

پس از پایان این نیایش آموزنده و پر محتوا، نمازگزار باید یک سوره کامل از قرآن را تلاوت کند.

این کار، بخشى از قرآن را که وى آزادانه و به دلخواه انتخاب کرده، در یاد او زنده مى‏کند، یعنى فصل دیگرى از معارف اسلامى را پیش روى او مى‏گشاید.

فریضه تلاوت قرآن در نماز-چنانکه امام على بن موسى علیه السلام در حدیثى به فضل بن شاذان فرموده است-قرآن را از متروک شدن و نافهمیده ماندن به در مى‏آورد در خاطره‏ها و ذهنها حاضر مى‏سازد. (1)

در این گفتار، ما به ترجمه سوره توحید-که به طور معمول در نمازها تلاوت مى‏شود-بسنده مى‏کنیم.

بسم الله الرحمن الرحیم-به نام خداى رحمان و رحیم.

قل.بگو. (اى پیامبر) خود بدان و به دیگران نیز، همچون پیامى بایسته، برسان که:

هو الله احد-اوست‏خداى یکتا. (2)

مانند خدایانى که عقاید تحریف شده ادیان معرفى مى‏کنند شریک و رقیب و هماورد ندارد. پس صحنه آفرینش میدان تنازع و پیکار خدایان نیست.بلکه همه سنتها و قوانین عالم ناشى از یک اراده و یک قدرت است و به همین دلیل است که در جهان آفرینش نظم و هماهنگى و یکنواختى برقرار است و قوانین و تحولات و حرکات طبیعى عالم همه به یک سو و در یک جهت در عمل و حرکت‏اند.و در این میان فقط انسان است که چون از«اراده‏»و«اختیار»و قدرت تصمیمگیرى برخوردارش ساخته‏اند، مى‏تواند از این نظم کلى سرپیچى نماید و چون سازى ناهماهنگ، نغمه‏اى جدا بنوازد.و نیز مى‏تواند یکسره بر طبق این قوانین، زندگى خود را بسازد.

الله الصمد-خدا از همه رو بى‏نیاز است (از همه چیز و همه کس) .

یعنى خدایى که من در برابر او به کرنش و تعظیم و ستایش برخاسته‏ام، همچون خدایان پندارى نیست که پدید آمدنش، ادامه حیاتش، و توان بودن و زیستنش به کمک و مراقبت و رعایت کسى نیازمند باشد.آن چنان خدایى شایسته تکریم و تعظیم انسان‏نیست، زیرا که خود موجودى است در طراز انسان یا فروتر از آن.انسان، این موجود عظیم و ژرف، تعظیم و ستایش و عبودیتش فقط در برابر قدرتى مى‏سزد که به هیچ وجودى و هیچ عنصرى کمترین نیازى نداشته باشد و بودن و قدرتمند بودن و همیشه بودنش از ذات او مایه گرفته باشد.

لم یلد-نزاده و فرزند نیاورده است.

آن نیست که در پندارها و خرافه‏هاى ادیان تحریف شده و عقاید شرک‏آمیز، معرفى مى‏کنند. خداى پندارى مسیحیان و مشرکان نیست که فرزند یا فرزندانى داشته باشد.او آفریننده و پدیدآورنده همه چیز و همه کس است و نه پدر آنان.و همه آنان که در آسمانها و در زمین زندگى مى‏کنند، بندگان اویند و نه فرزندان او.

و همین نسبت‏«بندگى و ربوبیت‏»میان انسان و خداست که بندگان واقعى خدا را از بندگى هر چیز و هر کس بجز خدا باز مى‏دارد، زیرا بنده دو ارباب نمى‏توان بود.

آنان که خدا را پدر مهربان خلایق و انسانها را فرزندان او پنداشته‏اند و نسبت‏«بندگى و ربوبیت‏»میان خدا و خلق را شایسته انسان و مقام او و کرامت او ندانسته‏اند در حقیقت راه را براى بندگى غیر خدا گشوده‏اند و خود در عمل، بنده بسیارى از اربابان بى‏مروت دنیا و آلت دست‏برده‏گیریها و برده‏پروریها شدند.و لم یولد-و خود زاییده نشده است.

او پدیده‏اى نیست که روزى نبوده و روز دیگرى قدم به جهان هستى نهاده باشد.نه زاییده کسى است و نه زاییده اندیشه‏اى یا پندارى و نه زاییده نظامى و طبقه‏اى و شکلى از شکلهاى زندگى بشر.او ارجمندترین و والاترین واقعیتهاست.واقعیتى لا یزال است. همواره بوده و همواره خواهد بود.

و لم یکن له کفوا احد-و او را انباز و همتا و هماوردى نبوده و نیست.

به کسى نمى‏توان همانندش کرد، و کسى را نمى‏توان در طراز و همپایه او دانست. نمى‏توان منطقه نفوذ و قلمرو فرمان او را-که سراسر جهان هستى است-میان او و کس دیگرى تقسیم کرد.بخشى از جهان یا از صحنه زندگى انسان را از او دانست و بخشى را به کسان دیگر، به خداوندگاران جاندار و بیجان یا به مدعیان الوهیت و قدرت، واگذار نمود.

این سوره، چنانکه از نامگذارى آن پیداست، به راستى سوره توحید است.ایده توحید که در سراسر قرآن و در صدها آیه به لحنها و بیانهاى گوناگون بازگو شده، در این سوره به صورتى فشرده و با عباراتى ناظر به عقاید خرافى و شرک‏آمیز رایج آن روزگار و با صراحتى که نفى کننده هر داعیه الوهیتى مى‏تواند بود، براى آخرین بار ایراد شده است.

این سوره از سویى به مسلمانان و به همه جهانیان خدایى‏را که از نظر اسلام، شایسته پرستش و ستایش است معرفى مى‏کند:خدایى که یکتا نباشد.خدایى که شبیه او را صدها و هزارها در میان خلق عالم بتوان یافت‏شایسته ربوبیت و الوهیت نیست. قدرتمندى و قدرتى که براى بودن و ادامه یافتن خود به کمک موجود دیگرى نیازمند باشد، نمى‏تواند و نمى‏باید بر بشر تحمیل شود.آن کس که در برابر خدایان پوشالى و نیازمند و پدید آمده و قابل زوال به کرنش و تعظیم برمى‏خیزد پا بر سر کرامت انسانى خویش مى‏گذارد و خود را و انسانیت را به قهقرا مى‏کشاند.این جنبه مثبت‏سوره توحید است که نشانه‏ها و ممیزات معبود و خداوندگار انسان را ارائه مى‏دهد و پوشالى بودن خداوندگاران تاریخ را به اثبات مى‏رساند.

و از سوى دیگر به خدا پرستان و پذیرندگان اسلام هشدار مى‏دهد که درباره ذات و صفات خدا خود را به کنجکاویهاى عقلى که شبهه‏خیز و وسوسه‏انگیز است آلوده نسازند. خدا را به کوته‏سخنى-که مدعیان یاوه را از مقام قدس ربوبیت‏بتواند راند-بخوانند و یاد کنند و به جاى غرق شدن در فلسفه بافیها و ذهنیتها، به تعهدهایى که از عقیده به توحید برمى‏خیزد بیندیشند.

بنابر حدیثى که از امام على بن الحسین علیه السلام رسیده است، خداى متعال مى‏دانست که در آینده تاریخ، مردمى کنجکاو خواهند آمد و بدین علت‏سوره توحید و آیاتى از سوره حدید-تا آیه علیم بذات الصدور-را نازل ساخت تا حدود مجاز براى بررسى در ذات و صفات خدا را مشخص کند.پس هر که به ماوراى‏این حدود بپردازد خود را به هلاکت افکنده است. (3)

گویا سوره قل هو الله...به نمازگزار مى‏گوید:خدا قدرتى است‏یکتا و والا و برترین، ذاتا مستغنى و بى‏نیاز، نزاییده و زاده نشده، بى‏همانند و بى‏همال و، همین و بس. دانایى و بینایى و حکمت و دیگر صفات خداوند تا آنجا که دانستن و شناختن آن براى مسلمان لازم است و در شکل بندى زندگى و عروج روح او مؤثر تواند بود در آیات دیگرى از قرآن باز گفته شده است.بیش از این در ذات خدا و چگونگى صفات او غور مکن، معرفت‏بیشتر را در عمل به دست‏خواهى آورد.در پى آن مباش که با بحث و تعمق ذهنى به معرفت‏بیشتر دست‏یابى.در پى آن باش که معرفت را از راه ایجاد صفا و روحانیت در باطن روح و از راه عمل کردن به لوازم توحید کسب کنى.

...و چنین بودند پیامبران و صدیقان، بندگان راستین خدا و موحدان صادق و عارف.

پى‏نوشت‏ها:

1.متن حدیث در دومین پانوشت همین کتاب ذکر شده است.

2.یا«خدا یکتاست‏».بنابر اینکه ضمیر هو براى شان و حدیث‏باشد.

3.ان الله عز و جل علم انه یکون فی آخر الزمان اقوام متعمقون، فانزل الله تعالى:قل هو الله احد و الایات من سوره الحدید الى قوله:علیم بذات الصدور، فمن رام وراء ذلک فقد هلک-نور الثقلین، ج 5، ص 706، به نقل از اصول کافى.


87/1/23::: 2:0 ص
نظر()
  
  

پیش از آنکه به ترجمه ذکر رکوع و سجود بپردازیم، جملاتى را که در رکعتهاى سوم و چهارم نماز، در حال ایستاده باید تکرار کرد توضیح مى‏دهیم.این جملات، چهار«ذکر»اند و گویاى چهار حقیقت درباره خداوند:

سبحان الله-پاک و منزه است‏خدا،

و الحمد لله-و ستایش و سپاس مخصوص خداست،

و لا اله الا الله-و معبودى بجز خدا نیست،

و الله اکبر-و خدا بزرگترین است.

دانستن این چهار خصوصیت در شکل گرفتن یک تلقى درست و کامل از توحید داراى تاثیرى عمیق است.زیرا هر یک از این چهار خصوصیت‏یک بدنه و یک نما از عقیده توحید را نشان مى‏دهد.

تکرار این جملات فقط بدان خاطر نیست که بر معرفت ذهنى انسان و آگاهى و اطلاع او افزوده شود بلکه دانستن صفات و خصوصیات خدا و تکرار ذکر خدا، بزرگترین فایده‏اش باید این باشد که در انسان حرکتى و مسئولیتى پدید آورد و وظیفه و تکلیفى فراخور آن حقیقتى که بدان معرفت‏یافته بر دوش او بگذارد.

به طور کلى عقاید اسلامى باید در خارج از ذهن و در صحنه زندگى منشا عمل و حرکت‏باشند، زیرا این عقاید صرفا از جنبه ذهنى و مجردشان نیست که داراى اعتبارند بلکه بیشتر به این دلیل که ناظر به زندگى انسانها و نقشبند زندگى و عمل فرد و جامعه‏اند، در اسلام معتبر شناخته مى‏شوند.درست است که هر عقیده اسلامى در معنا شناخت‏یک واقعیت است ولى تنها آن عقایدى در اسلام حتمى و لازم الاعتقاد شمرده شده‏اند که در صورت قبول و گرویدن بدان تعهدى براى انسان به وجود آید و وظیفه و تکلیفى جدید بر دوش او نهاده شود.

عقیده به وجود خدا از این گونه است.اعتقاد به بودن و نبودن خدا، هر کدام، شکلى مخصوص براى زندگى و عمل به وجود مى‏آورد.فردى یا جامعه‏اى که به راستى معتقد به وجود خداست‏به نوعى و شکلى زندگى مى‏کند و فرد و جامعه‏اى که این حقیقت را منکر است‏به نوع و شکل دیگرى.اگر انسان معتقد شد که او و جهان را قدرتى با اراده و از روى شعور و حکمت آفریده است، ناگزیر معتقد مى‏شود که این آفرینش براى مقصودى و داراى‏«جهت‏»و«غایتى‏»است و مى‏پذیرد که او در رسیدن به این مقصد و غایت داراى نقشى و متحمل مسئولیتى است.و همین احساس تعهد و مسئولیت است که او را به کار و تلاش و پویش و تحمل بارهاى سنگین وادار مى‏کند و، او از همه، احساس رضایت و خرسندى مى‏کند.

همچنین است عقیده به معاد، نبوت، امامت و...که هرکدام مسئولیتها و تکالیفى را بر دوش معتقد مى‏نهد و مجموعا راه و برنامه و خط مشى کلى زندگى او را مشخص و ممتاز مى‏سازد.

اگر مشاهده مى‏شود که در واقعیت‏خارجى، آنان که خود را معتقد به این اصول فکرى مى‏دانند با آنان که از آنها بى‏اطلاع و بدانها بى‏اعتقادند، یکسان و یکرنگ زندگى مى‏کنند، این بر اثر نداشتن آگاهى درست‏یا ریشه‏دار نبودن ایمان و قبول آنان است.

در مواقع حساس و در نقطه عطفهاى زندگى است که صف معتقدان واقعى از مقلدان ناآگاه و فرصت‏طلب جدا مى‏شود.

اکنون با این نگرش، برمى‏گردیم به مفاد و محتواى این چهار ذکر:

سبحان الله

خدا پیراسته و پاک است.از داشتن شریک، از ظلم، از مخلوق بودن، از انجام کارى بر خلاف حکمت و مصلحت، از همه نقایص و کمبودها و پلیدیهایى که در موجودات هست و از همه صفاتى که لازمه مخلوق بودن و«ممکن‏»بودن است.

با گفتن این جمله و یادآورى این خصوصیت‏براى خدا نمازگزار مى‏فهمد و به یاد مى‏آورد که در مقابل چه موجودى و چه ذات قابل ستایشى به کرنش و تعظیم برخاسته است.احساس مى‏کند تعظیم و تواضع او در برابر نیکى و کمال مطلق است.آیا کسى از اینکه به پاکى و نیکى و زیبایى مطلق احترام بگذارد احساس حقارت مى‏کند؟نماز اسلام چنین چیزى است.تواضع وتعظیمى است در برابر اقیانوس بیکرانه‏اى از خوبیها و کمالها و جمالها، تعظیمى نیست که انسان را سرشکسته کند و از کرامت و عزت انسانى او بکاهد، ستایشى نیست که آدمى را حقیر و خوار سازد.مگر انسان چیزى جز«درک کننده زیبایى و کمال و جوینده آن‏»است؟پس طبیعى است که در برابر کمال مطلق به خاک افتد و ذاتى را که دارنده آن است‏با تمام وجود خود پرستش و ستایش کند.این پرستیدن و ستودن او را به راه کمال و نیکى و زیبایى مى‏کشاند و حرکت زندگى او را در این جهت و در این سو قرار مى‏دهد.

آنان که نماز و عبادت اسلام را مایه خوارى و سرشکستگى انسان دانسته و آن را با ستایش قدرتهاى مادى مقایسه کرده‏اند این نکته ظریف را ندیده و ندانسته‏اند که: ستایش و بزرگداشت نیکى و پاکى، خود از نیرومندترین انگیزه‏هاى نیکى و پاکى است.

و این نکته‏اى است که ذکر سبحان الله، یادآور پاکى و نزاهت‏خدا، به ما مى‏آموزد.

و الحمد لله

بشر در سراسر تاریخ پر ملال زندگى‏اش همواره به خاطر برخورداریهاى گوناگون، به خاطر گرفتن امتیازهاى کوچک و بزرگ، به خاطر چند روزى بیشتر زیستن و حتى در موارد بسیار، به خاطر نان بخور و نمیرش در برابر کسانى که در خلقت‏با او برابر بوده و هیچ مایه اصیلى را از او بیشتر و سرشارتر نداشته‏اند زبان به‏ستایش و سپاس مى‏گشوده و تن و جان خود را تسلیم صاحب نعمتان مى‏کرده است.چون نعمت را متعلق به نعمت‏خوارگان مى‏دانسته، در طلب نعمت‏بردگى صاحب نعمت را پذیرا مى‏شده است، بردگى تن یا بردگى روح و فکر را.

به یادآوردن اینکه‏«همه سپاسها و ستایشها از آن خداست‏»مى‏فهماند که نعمتها نیز همه از آن خداست.پس هیچ کس به حقیقت مالک چیزى نیست تا از آن راه بتواند، و حق داشته باشد، کسى را اسیر و مطیع و بنده خویش سازد.به روحهاى ضعیف و دلهاى مسحور و چشمهاى فریفته نعمت نیز مى‏آموزد که رحمت و بخشش ناچیز صاحبدولتان و اربابان عالم را به چیزى نگیرند، از آنان ندانند، در برابر آن تن به بردگى ندهند، محرومیت از آن را تحمل نکنند و دارنده و محتکر آن را غاصب و متجاوز بدانند.

و لا اله الا الله

این، شعار اسلام است که یکسره نمودارى است از جهان بینى و ایدئولوژى این مکتب. در این شعار یک‏«نفى‏»وجود دارد و یک‏«اثبات‏».

نخست، همه قدرتهاى طاغوتى و غیر خدایى را نفى مى‏کند.خود را از یوغ بردگى هر نیروى اهریمنى نجات مى‏دهد.هر دست و بازویى را که به شکلى او را به راهى مى‏کشاند قطع مى‏کند.هر قدرتمندى جز خدا و هر نظامى جز نظام الهى و هر انگیزه‏اى جزانگیزه‏هاى خداپسند را به دور مى‏ریزد و با این نفى پرشکوه خود را از همه زبونیها و ذلتها و اسارتها و بندها و بندگیها مى‏رهاند.و آن گاه فرمان و اراده خدا را-که فقط در قالب یک‏«نظام الهى‏»یعنى یک جامعه اسلامى به معناى واقعى قابل لمس و قابل پیاده شدن است-بر وجود خویش فرمانروا مى‏سازد و بندگى خدا را که با هیچ بندگى دیگرى سازگار نیست مى‏پذیرد.

بندگى خدا یعنى سامان زندگى را طبق فرمان حکیمانه خدا تدارک دیدن و در نظام الهى که خطوط اصلى آن طبق دستور خدا ترسیم شده باشد، زیستن.یا با همه قدرت و تلاش ممکن در جهت ایجاد چنین نظامى و چنان سامانى حرکت کردن.

نظامهاى دیگر، نظامهایى که بر شالوده یک تفکر بشرى بنا شده است، به این دلیل که از جهالت و بى‏اطلاعى و کج‏اندیشى و احیانا غرض‏ورزى خالى نیست، نمى‏تواند بشر را کامیاب سازد و او را به کمال مطلوب انسانى‏اش برساند.

فقط جامعه و نظام الهى است که چون از حکمت و رحمت‏خدا سرچشمه گرفته و با آگاهى از نیازهاى انسان و از آنچه مى‏تواند برآورنده این نیازها باشد طرح‏ریزى شده مى‏تواند محیط مساعد و مناسبى باشد براى رشد این نهالى که نامش‏«انسان‏»است.

دشمن نظامهاى دیگر نیستیم، دلسوز آنهاییم.این سخن انبیا است و انبیاى خدا، پدران دلسوز بشرند.به سازندگان و طراحان خانه‏هایى که بشر مى‏باید در آن زیست کند، یعنى به‏پدیدآورندگان و بانیان نظامهاى اجتماعى، مى‏آموزند و پند مى‏دهند که:بشر جز در نظام الهى و توحیدى کامروا نبوده و نخواهد بود.تاریخ ثابت کرده است و دیده‏ایم و مى‏بینیم که در نظامهاى غیر خدایى انسانیت چه مى‏کشد و انسانها چگونه مسخ شده و به چه روزى دچار گشته‏اند.

و الله اکبر

پس از آن نفى‏ها، یک انسان عادى که هنوز با واقعیتهاى جاهلى دست‏به گریبان است، احساس غربت و وحشت مى‏کند و خود را تنها مى‏یابد.او از طرفى در مد نگاه خود همه بنیانهایى را که تا این لحظه استوار به نظر مى‏رسید در حال فرو ریختن مشاهده مى‏کند ولى از طرفى جاهلیت، به سطبرى یک کوه، خود را به او نشان مى‏دهد و به رخ او مى‏کشد.همان چیزهایى که او آنها را نفى کرده است، بودن خود را به چشم او و در معرض تماشاى او در مى‏آورند و او را به هراس مى‏افکنند.درست در همین لحظه است که او مى‏گوید:الله اکبر-خدا بزرگتر است:از همه چیز، از همه کس، از همه قدرتها و قدرتمندیهایشان و، از آنکه بتوان او را به وصف آورد.طراح سنتها و قانونهاى تکوینى جهان، چه در طبیعت و چه در تاریخ، اوست.پس پیروزى نهایى که در گرو سازگارى با این قوانین و سنتهاست، تنها در پایبندى به فرمان او میسر است و بندگان و فرمانبران او تنها جبهه پیروزمند در کشمکش تاریخى بشریت‏اند.

و محمد-صلى الله علیه و آله-این حقیقت را خوب مى‏دانست و با همه وجودش به آن ایمان داشت و آن را لمس مى‏کرد.از آن رو یک تنه در برابر همه گمراهان مکه، بل در برابر همه جهان، ایستاد.و چنانکه از انسان برجسته‏اى در حد او گمان مى‏رود چندان پایدارى کرد که کاروان گمراه بشر را از دنباله روى ذلتبار قدرتهاى طاغوتى رها ساخت و در مسیر فطرى که مسیر تکامل است، به راه انداخت.

کسى که در برابر قدرتگونه‏هاى بشرى خود را کوچک و ضعیف و بى‏اراده مى‏یابد، اگر بفهمد و بداند که برترین قدرتها خداست دلش اطمینان و آرامش مى‏یابد و در باطنش نیرویى بیسابقه شعله مى‏کشد، و همین است که او را برترین و نیرومندترین مى‏سازد.

این بود خلاصه‏اى از مفاد و محتواى چهار جمله‏اى که در رکعتهاى سوم و چهارم نماز در حال ایستاده تکرار مى‏شود.


87/1/23::: 1:59 ص
نظر()
  
  

نمازگزار پس از قرائت (1) به رکوع مى‏رود.یعنى در برابر خدا-موجودى که ماوراى نقطه اوج اندیشه انسان در آفاق خصلتهاى نیک و عظمت آفرین است-از سر تعظیم خم مى‏شود.

رکوع نمایشگر و نمودار خضوع انسان است در برابر قدرتى که آن را فراتر از خود مى‏داند، و مسلمان چون خدا را برترین قدرتها مى‏داند در برابر او رکوع مى‏کند.و چون هیچ موجودى جز خدا را برتر و فراتر از انسانیت‏خود نمى‏داند در برابر هیچکس و هیچ چیز دیگر سر خم نمى‏کند.در همان حال که تن خود را در برابر خدا به حالتى خاضعانه درآورده است، زبان را نیز به حمد و ستایش و بیان عظمت او مى‏گشاید.

سبحان ربى العظیم و بحمده (2) -پاک و پیراسته است‏خداوندگار بزرگ من و من او را ستایش مى‏کنم.

این حرکت که با گفتارى هماهنگ انجام مى‏گیرد به‏نمازگزار و هم به دیگران که این حالت را از او مى‏بینند، بندگى او را در برابر خدا باز مى‏نماید و چون بنده خدا، بنده غیر خدا نیست آشکارا سرافرازى و آزادى او را از بردگى غیر خدا اعلام مى‏کند.

پى‏نوشت‏ها:

1.منظور خواندنیها و گفتنى‏هایى است که در حال ایستاده گفته مى‏شود.حمد و سوره در رکعت اول و دوم، و تسبیحات اربعه یا فقط سوره حمد در رکعت‏سوم و چهارم.

2.به جاى این ذکر مى‏توان گفت:سبحان الله سبحان الله سبحان الله.


  
  

پس از سربرداشتن از رکوع، در حالى که آماده تعظیم و کرنشى متواضعانه‏تر است، به خاک مى‏افتد.

جبهه بر خاک نهادن، نشانه بالاترین حد خضوع انسان است، و نمازگزار این حد نصاب تواضع را شایسته خدا مى‏داند، زیرا کرنش در برابر خدا، کرنش در برابر نیکى و زیبایى مطلق است و آن را در برابر هر کس یا هر چیز غیر خدا حرام و ناروا مى‏شمارد، زیرا گوهر انسانیت-که ارزنده‏ترین متاع بازار هستى است-با این کار فرو مى‏شکند و انسان خوار و پست مى‏شود.

در همان حال که سر بر خاک نهاده و خود را غرق در عظمت‏خدا مى‏بیند، زبانش نیز با این حالت هماهنگى مى‏کند و با ذکرى که مى‏گوید در حقیقت عمل خویش را تفسیر مى‏کند.

سبحان ربى الاعلى و بحمده (1) -پاک و پیراسته است‏خداوندگار من که برترین است و من ستایشگر اویم.

خداوندگار برترین، خداوندگار پیراسته و پاک، و تنها دربرابر چنین موجودى است که سزاوار است انسان زبان به ستایش بگشاید و جبهه به خاک بساید.

پس سجده نماز، به خاک افتادن در برابر یک موجود ناقص و ضعیف و بى‏مقدار نیست، همچون به خاک افتادن در برابر بتهاى پوشالى و قدرتهاى پوک.به خاک افتادن در برابر برترین و پاکترین و گرامى‏ترین است.

نمازگزار با این حرکت عملا فرمانبرى و اطاعت‏خود را از خداى حکیم و بصیر اعلام مى‏دارد و پیش از همه این تسلیم و فرمان‏پذیرى را به خود تلقین و یادآورى مى‏کند.و چنانکه دانسته‏ایم، پذیرش همین‏«عبودیت مطلق در برابر خدا»است که قید و بند عبودیت هر کس و هر چیز دیگر را از آدمى برمى‏دارد و او را از اسارتها و زبونیهایى که بر او تحمیل شده است رها مى‏کند.

مهمترین اثرى که باید از این دو ذکر، ذکر رکوع و سجود، انتظار داشت آن است که به نمازگزار بیاموزد که در برابر کدام موجود باید تسلیم و خاضع و ستایشگر بود و این به معناى نفى این همه در برابر هرچه و هرکه جز اوست.و شاید به همین موضوع اشاره مى‏کند حدیثى که از قول امام علیه السلام مى‏گوید:«نزدیکترین حالات آدمى به خدا، حالت‏سجود است.» (2)

پى‏نوشت‏ها:

1.به جاى این ذکر مى‏توان گفت:سبحان الله سبحان الله سبحان الله.

2.اقرب ما یکون العبد الى الله و هو ساجد.سفینة البحار، ج 1، ماده سجد.


  
  

در رکعت دوم و هم در رکعت آخر همه نمازها، پس از سر برداشتن از دو سجده، نمازگزار همچنان که نشسته است‏سه جمله که هر یک بازگو کننده حقایقى از دین است، بر زبان مى‏راند.این عمل را که با آن گفتارها همراه است‏«تشهد»مى‏نامند.

در جمله اول، گواهى مى‏دهد به یگانگى خداوندگار جهان:

اشهد ان لا اله الا الله-گواهى مى‏دهم که معبودى جز الله نیست.

و سپس این حقیقت را بدین‏گونه تاکید مى‏کند.

وحده-فقط او (خداوندگار جهانیان است)

و آنگاه آن را به زبانى دیگر تکرار مى‏نماید.

لا شریک له-او را شریکى در الوهیت نیست.

هر آنکس و هر آن چیزى که بشر را به زیر یوغ عبودیت‏خود کشیده و او را فرمانبر خود ساخته باشد«اله‏»اوست.هوسها و تمایلات حیوانى، شهوات و آزمندیهاى بشرى، نظامات وقراردادهاى اجتماعى، پدیدآورندگان و سردمداران آنها هر یک به نوعى انسان را به خدمت مى‏گیرند و هر یک به شکلى بر او الوهیت مى‏کنند. (1)

لا اله الا الله نفى همه این فرمانرواییهاست.و تشهد، گواهى دادن نمازگزار ست‏بر این نفى.یعنى نمازگزار مى‏پذیرد و به گردن مى‏گیرد که تنها خداى یگانه است که بر او حق فرمانروایى و الوهیت دارد و آن همه حق هیچ تحکمى را بر او ندارند.

همین که کسى این را پذیرفت، خود او نیز حق نخواهد داشت که هیچ موجود دیگرى (انسانى یا حیوانى یا فرشته‏اى و جمادى یا هواها و شهوات نفس خود) را به الوهیت‏بپذیرد و تن به طاعت و عبودیت او دهد.این سخن بدان معنى نیست که موحد تن به هیچ تعهد اجتماعى نمى‏دهد و هیچ قانون یا حاکمى را نمى‏پذیرد.چه، بسى روشن است که زندگى اجتماعى بنابر ماهیت‏خود ناگزیر از تعهدها و فرمانبریهاست.بل بدین معنى است که هیچ تحکمى و هیچ نظامى را که از فرمان خدا نشات نگرفته باشد نمى‏پذیرد و تحمل نمى‏کند.در زندگى فردى و اجتماعى خود گوش‏به فرمان خداست و اى بسا که بنا به فرمان خدا و به مقتضاى شکلى که خدا براى اداره زندگى انسانها تعیین کرده، لازم باشد که از کسانى اطاعت کند و به تعهداتى پایبند باشد.پس فرمانبرى و تعهد، بنابر خصلت ذاتى زندگى جمعى، از زندگى انسان موحد نیز تفکیک ناپذیر است، منتها این فرمانبرى، فرمانبرى از هوسهاى نفس سرکش خود یا از خود کامگیها و خودخواهیهاى آدمیانى چون خود او نیست، فرمانبرى از اراده و فرمان خداى بصیر و حکیم است.زیرا اوست که مقررات لازم الاجرا و زمامداران واجب الاطاعه را معین مى‏کند و آنان نیز فقط در چهار چوب فرمان او بر بندگان او فرمان مى‏رانند. (2)

این دستور قرآنى ناظر به همین حقیقت است:

اطیعوا لله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم (3) از خدا و پیامبر و کسانى که در میان شما (به گزینش و تعیین خدایى) صاحبان فرمان‏اند، فرمان برید.

و شاید به ملاحظه همین حقیقت و به دنبال آن است که درجمله دوم تشهد، نمازگزار چنین مى‏گوید:

و اشهد ان محمدا عبده و رسوله-و شهادت مى‏دهم که محمد بنده و پیام‏آور اوست.

پذیرش محمد (ص) به عنوان پیام‏آور خدا، در معنا پذیرش نمایندگى و خلافت الهى اوست. یعنى راه خدا در راه محمد جستن و فرمان او را از بنده برگزیده او گرفتن.

بسیارند خداپرستانى که در شناخت راه خداپسند به خطا رفته‏اند.معرفى و پذیرش محمد صلى الله علیه و آله به عنوان پیامبر خدا مشخص کننده و جهت دهنده تلاش و حرکتى است که انسان خداپرست‏باید در زندگى از خود بروز دهد تا خداپرستى او ادعایى راست‏باشد.

در این جمله با تکیه بر روى عبودیت محمد، صلى الله علیه و آله، و پیشتر آوردن کلمه‏«عبده‏»از کلمه‏«رسوله‏»گویا خواسته‏اند مهمترین ارزش اسلامى را معرفى کنند و به راستى چنین است.همه فضیلتهاى انسانى خلاصه مى‏شود در بنده واقعى و مخلص خدا بودن و آن کس که در این میدان از همه پیشتر است در کفه انسانیت از همه سنگینتر است.

براى کسى که به مفهوم بندگى خدا آشنا باشد این سخن بى‏نیاز از استدلال است.اگر بندگى خدا به معناى خضوع در برابر حکمت و بصیرت و رحمت و نیکویى و زیبایى بى‏پایان و ملازم با آزادى از بندگى نفس و بردگى غیر است، کدام ارزش برتر از آن‏مى‏توان یافت؟مگر نه اینکه همه بدیها و پستیها و شقاوتها و رذالتها و نامردمیها و همه سیاهیها و تاریکیها از بردگى انسان در برابر سرکشى‏هاى نفس یا سرکشى و طغیان انسانهاى مدعى زاییده مى‏شود؟و مگر نه اینکه بندگى خدا ریشه هر بندگى دیگر را مى‏سوزاند و نابود مى‏سازد؟

نکته ظریف و دقیقى که در این دو جمله اول تشهد هست، این است که:یادآورى توحید و نبوت ضمن یک گواهى از سوى نمازگزار انجام مى‏شود و او به یگانگى خدا و عبودیت و رسالت محمد صلى الله علیه و آله، «شهادت‏»مى‏دهد.این شهادت دادن در قیقت‏به معناى قبول همه تعهداتى است که بر پذیرش این دو عقیده مترتب است.گویا نمازگزار با این گواهى مى‏خواهد بگوید که من همه تکالیفى را که از این دو عقیده (توحید و نبوت) مى‏زاید، به گردن مى‏گیرم.دانستن خشک و خالى، دانستنى که تعهدى به دنبال نداشته باشد، باورى که عملى به بار نیاورد، از نظر اسلام داراى ارزش نیست.گواهى دادن به یک حقیقت، به منزله ایستادن بر سر آن و قبول همه تعهدها و عملهایى است که دانستن آن حقیقت‏به بار مى‏آورد.قبول و پذیرشى که از اعتقادى خالص و ایمانى فعال و مثبت و زاینده پدید مى‏آید.پس تشهد نماز، در حقیقت، تجدید بیعتى است که نمازگزار با خدا و رسول او مى‏کند.

جمله سوم تشهد یک درخواست و دعاست.

اللهم صل على محمد و آل محمد-بار خدایا، درود و رحمت فرست‏بر محمد و خاندان محمد.

محمد و خاندان پاک او (صلوات الله علیهم) نمودارهاى کامل و تمام عیار این مکتب‏اند.نمازگزار به زبان دعا، این نمودارها را در یاد خود زنده مى‏کند و با درود بر آنان پیوند روحى خود را با ایشان استوار مى‏سازد.

پیروان هر مکتبى اگر نمودارهاى عینى آن مکتب را در برابر خود نبینند قویا ممکن است راه را عوضى بپیمایند و گمراه شوند.همین ارائه دادن نمودارهاى عینى است که پایدارى مکتبهاى انبیا را در مسیر زمان تامین کرده است.تاریخ اندیشمندان بسیارى را به یاد دارد که براى تامین زندگى والا و سعادتمندانه انسان طرحها و نقشه‏ها پدید آورده، مدینه‏هاى فاضله ترسیم کرده، و کتابها و نوشته‏ها از خود به جا نهاده‏اند.ولى پیامبران بى‏آنکه به بحث و جدالهاى فیلسوف مابانه بپردازند، طرح خود را در عمل نشان دادند، از خود و از نخستین گرویدگان به خود، انسانهاى طراز نوین ساختند و بر دوش آنان پایه‏هاى نظام مطلوب خود را استوار کردند.و چنین بود که مکتب پیامبران زنده ماند و از طرح نقشه آن اندیشمندان و فیلسوفان جز نقشى بر صفحه کتاب باقى نماند.

نمازگزار براى محمد و آل محمد که زبده‏ترین نمودارها و تبلورهاى این مکتب‏اند، صمیمانه دعا مى‏کند.بر آنان که یک عمر به شکل این مکتب زندگى کرده و انسان طراز اسلام را به تاریخ نشان داده‏اند، درود مى‏فرستد و از خدا براى آنان درخواست‏درود و رحمت مى‏کند و پیوند روحى خود را با آنان که مى‏تواند همچون جاذبه‏اى نیرومند او را به راه خود و به هدفى که در تکاپوى آن بوده‏اند بکشاند مستحکمتر و عمیقتر مى‏سازد.

صلوات بر محمد و آل محمد، مجسم کننده چهره افراد زبده و دستچین اسلام است و با مجسم کردن و در منظر آوردن این چهره‏ها مسلمان مى‏تواند همیشه راهى را که باید بپیماید بشناسد و آماده حرکت در آن شود.

پى‏نوشت‏ها:

1.توجه شود به آیاتى از قبیل:افرایت من اتخذ الهه هویه...سوره جاثیه، آیه 23

و...ما امروا الا لیعبدوا الها واحدا...، پس از این جمله:اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله سوره توبه، آیه 31

و قال فرعون یا ایها الملاما علمت لکم من اله غیرى...سوره قصص، آیه 38 و روایاتى از قبیل:الهتهم بطونهم.

2.دقت در آیات و روایاتى از قبیل:

من یطع الرسول فقد اطاع الله.سوره نساء، آیه 80

انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون.سوره مائده، آیه 55

انظروا الى من کان منکم قد روى حدیثنا و نظر...

العلماء امناء الله فى خلقه...

مى‏تواند نمایشگر حدود تقریبى این حقیقت‏باشد.

3.سوره نساء، آیه 59.


  
  

بدرود نماز، مشتمل بر سه درود (سلام) است.و البته باز همراه یاد خدا و نام او. (1) پس نماز با نام خدا شروع مى‏شود و با نام خدا پایان مى‏گیرد و میان این سرآغاز و پایان نیز یکسره نام خدا و یاد اوست.اگر در جمله و ذکرى از پیامبر یا خاندان او نام برده مى‏شود آن نیز همراه یاد خدا و به صورت استمداد از لطف و رحمت اوست.

جمله اول، درودى است از نمازگزار بر پیامبر خدا و طلب رحمتى از خدا بر آن بنده برگزیده:

السلام علیک ایها النبى و رحمة الله و برکاته-درود بر تو اى پیامبر، و حمت‏خدا و برکات او بر تو باد.

پیامبر، بنیانگذار اسلام یعنى سلسله جنبان تلاش و حرکتى است که اکنون نمازگزار خویشتن را دست‏به کار آن مى‏بیند.غریو توحید را او برکشید که با طنین آن جهانى را زیر و رو کرد و شالوده زندگى شایسته انسان را براى همیشه زمان ریخت.او بود که خطوط اصلى چهره انسان طراز اسلامى را و جامعه‏اى را که مى‏تواندپرورشگاه چنین انسانى باشد، ترسیم کرد.و اکنون نمازگزار همان شعار را با نماز خود و با درسها و رهنمودهاى ضمنى آن در زندگى و در فضاى زمان خود منعکس مى‏کند و گامى به سوى آن جامعه برین و تکوین آن انسان والا برمى‏دارد.پس بى‏مورد نیست اگر در پایان این عمل، پیامبر و پیشواى خود را که وى را بدین راه افکنده و در آن راهبرش بوده است، به سلامى یاد کند و با این زبان حضور خود را در کنار او و در راه او اعلام نماید.

در جمله دوم، نمازگزار بر خود، بر همسنگرانش و بر همه بندگان شایسته خدا درود مى‏فرستد.

السلام علینا و على عباد الله الصالحین-درود بر ما و بر بندگان شایسته خدا.

و بدین گونه، یاد بندگان شایسته خدا را در ذهن خود بیدار مى‏سازد و وجود و حضور آنان را مایه دلگرمى خود مى‏دارد.

در دنیایى که مظاهر گناه:پستیها و زشتیها، دنائتها و ددمنشیها، ستمها و ستم‏پذیریها، آلودگیها و ناپاکیها همه جا را فراگرفته و همه کس را در خود فرو برده است، در محیطى که به چشم انسان هوشمند و هوشیار همه چیز خبر از افلاس و ورشکستگى انسانیت مى‏دهد و زرق و برقها در نظرش رنگ و جلایى ساختگى بر روى ابتذالها و فرسودگیها مى‏نماید.در جهانى که داعیه‏هاى حق طلبى و دادگرى نمى‏تواند فضاحت‏خودخواهیها و جاه‏طلبیها را بپوشاند و جاى خالى على و حسین و صادق (علیهم السلام) را باهیاهوى عوام‏فریب معاویه و یزید و منصور پنهان بدارد، و مختصر، در روزگارى که اخلاف شایسته شیطان جاى مردان صالح خدا را گرفته‏اند، آیا مى‏توان به نیکى و صلاح، به چشم یک واقعیت نگریست و بودن آن را انتظار داشت؟ آیا مى‏توان جز گناه و آلودگى، جز ناکامى و حق‏کشى انتظار دیگرى از آدمیزادگان داشت؟باید اعتراف کرد که اگر هم بتوان، به آسانى نمى‏توان.

سلام بر بندگان شایسته خدا، در چنین شرایطى، به مدد دل افسرده و نومید مى‏شتابد. گویى سروشى است که در دل تاریکیها، خبر از حضور روشنى و سپیدى مى‏دهد.نمازگزار را به وجود یاران و همسنگرانى نوید مى‏بخشد.به او مى‏گوید:تنها نیستى.در دل این کویر خشک، جوانه‏اى ثمربخش و دیرپاى مى‏توان یافت.همچنان که در همیشه تاریخ، اجتماعات منحرف و تباه، زادگاه اراده‏هاى نیرومند و انسانهاى برجسته‏اى بوده است که در نهایت‏بانیان جهان نو و شالوده ریزان زندگى نوینى گشته‏اند.اکنون نیز طبق سنت‏خدا در تاریخ، همان نیروهاى نور و نیکى‏آفرین در بطن این جهان تاریک و پلید به تلاش و کوشش‏اند.آرى صالحان، آنان که به گونه‏اى شایسته و سزاوار خدا را عبودیت مى‏کنند و فرمان مى‏برند، در صف رویاروى طاغوتیان ایستاده‏اند.

که هستند این بندگان شایسته و کجایند؟و آیا نباید از آنان درس آموخت و با آنان گام برداشت؟چرا.هنگامى که نمازگزار خود را در کنار این شایستگان قرار مى‏دهد و بر خود و بر آنان در یک جمله درود مى‏فرستد (سلام بر ما و بر بندگان شایسته‏خدا) ، پرتویى از غرور و سربلندى و اطمینان بر دل او فرو مى‏تابد.مى‏کوشد به راستى در ردیف و در کنار آنان قرار گیرد و از اینکه نتواند پا به پاى آنان گام بردارد احساس شرم مى‏کند و این به او تعهد و تکلیفى تازه مى‏بخشد.

بندگان شایسته چگونه‏اند و شایستگى به چیست؟شایستگى تنها به نماز خواندن نیست، شایسته آن است که از عهده تکالیف سنگین الهى برآید و چنان عمل کند که نام بنده خدا بر او ناساز و نامتناسب نباشد، درست مثل دانش‏آموز شایسته در یک کلاس درس.

و سرانجام در سومین جمله، نمازگزار خطاب به همین بندگان شایسته (خطاب به فرشتگان (2) یا خطاب به نمازگزاران) مى‏گوید:

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته-سلام بر شما و رحمت و برکات خدا بر شما.

و بدین‏گونه بار دیگر، صلاح و شایستگى (یا فرشته‏خویى یا پیوند با دیگر نمازگزاران) را به یاد مى‏آورد و مخاطبان گرامى خود را به دعاى خیر یاد مى‏کند و نماز را به پایان مى‏برد.

پى‏نوشت‏ها:

1.از این سه مى‏توان فقط سومین را گفت.آن دوى دیگر، مستحب است.

2.و گویا به عنوان درسى در جهت فرشته‏خویى.


87/1/23::: 1:27 ص
نظر()
  
  
<   <<   6      
  • کد نمایش افراد آنلاین