از آنجا که در امام جماعت،برترى و فضیلتبر دیگران شرط است،اگر در موقعیتى،چند نفر شایستگى آنرا داشتند که به آنان اقتدا شود،باز هم اوصاف و شرایطى به عنوان اولویت در روایات مطرح است کهآموزنده است و گرایش به ارزشها و انتخاب بهتر را مىآموزد.از جمله:
1- کسى که قرائت نمازش بهتر باشد(اقرئهم)
2- کسى که در هجرت،پیشقدم باشد(اقدمهم هجرة)
3- کسى که دینشناستر و در مراتب علمى برتر باشد (اعلمهمبالسنة و افقههم فى الدین)
4- کسى که سن بیشترى داشته باشد(فاکبرهم سنا)
5- کسى که انس او با قرآن بیشتر باشد.
6- کسى که زیباتر و خوشروتر باشد. (35)
7- صاحب منزل،از مهمان در امام جماعتشدن مقدم است.
8- امام جماعت دائمى،بر افراد تازه وارد به مسجد،مقدم است.
در میان امتیازات،به مسئله«عالم بودن»بیش از هر چیزى تکیه شدهاست.این دانایى و اعلمیت،در همه مواردى که نوعى رهبرى و پیشوایىدر کار است،شرط و امتیاز است.
در حدیث است:
«من صلى بقوم و فیهم من هو اعلم منه لم یزل امرهم الى السفال الىیوم القیامة» (36) کسى که امامت نماز و پیشوایى گروهى را به عهده بگیرد،در حالیکه میان آنان،داناتر از او هم باشد، وضع آن جامعه تا قیامت،همواره رو بهسقوط و پستى است.
البته همچنانکه در حدیثى گذشت،امام جماعتباید مورد پذیرش وقبول مردم باشد.این مقبولیت،از راه علم و پاکى و عدالت و تواضع واخلاق نیکو بدست مىآید.
نباید غفلت داشت که گاهى دشمنان و اهل نفاق،براى ضربه زدنبه اسلام و روحانیت،امام جماعتى را با شایعه و تهمت و دروغ،بدناممىکنند تا او را به انزوا بکشند.هشیارى مردم، خنثى کننده این نقشهشیطانى است.پشتسر کسى نباید به جماعت ایستاد که با فسق و گناه وبدرفتارى،مقبولیتخود را از دست داده است،نه آنکه دستهاى مرموزدشمن،او را از نظرها انداخته باشد!...
از شرایط امام جماعت،عادل بودن است.
عدالت را در کتب فقهى تعریف کردهاند.فقهاى گرانقدر،از جملهحضرت امام خمینى(قدس سره)مىفرمایند:
عدالت،یک حالت درونى است که انسان را از ارتکاب گناهانکبیره،و تکرار و اصرار نسبتبه گناهان صغیره باز دارد. (37) پاکى،تقوا،دورى از گناه،از نشانههاى عدالت است.بنا بهاهمیت این صفت،در نظام اسلامى یکى از امتیازات به حساب آمده ودر فقه اسلامى و قانونى اساسى، داشتن آن براى مسئولان بلند پایه ومشاغل حساس،شرط است و کارهاى مهم کشور و امور مردم،باید بدست افراد عادل انجام گیرد.
به برخى از این موارد که عدالتشرط است،توجه کنید:
در مسائل عبادى،امام جماعتباید عادل باشد.
در مسائل سیاسى عبادى،مثل نماز جمعه،خطیب و امام جمعه بایدعادل باشد.
در مسائل سیاسى و حقوقى،(همچون نمایندگى مجلس و تصویبقوانین)نظر فقهاى عادلى بنام«شوراى نگهبان»معتبر است.
در مسائل حقوقى،گرفتن و دادن هر حق به صاحبش،باید با گواهىافراد عادل باشد.
در مسائل تربیتى،اجراى حدود اسلامى و تادیب ظالم و خلافکار،وقتى است که افراد عادل،به خلاف و گناه او شهادت دهند.
در مسائل اقتصادى،بیت المال باید دست افراد عادل باشد.
در مسائل اجتماعى و فرهنگى،پخش و نشر خبرها،باید دست افرادعادل باشد و به خبر افراد فاسق،اعتماد نمىتوان کرد،مگر پس ازتحقیق و تفحص.
در مسائل نظامى،فرمانده کل قوا،با رهبرى است،که عدالتشرطآنست.
پس عدالت،از ارکان مهم در نظام حکومتى اسلام و واگذارىمسئولیتهاى اجتماعى و تنظیم امور زندگى است.
گرچه برخوردارى از عدالت،و داشتن ملکه ترک گناه،از اموردرونى افراد است،ولى با علائم و نشانههایى که در زندگى و عمل افرادبروز مىکند،مىتوان به بود و نبود آن در افراد،پى برد.در روایات، برخى از این علائم به چشم مىخورد و بعضى ملاکها بیان شده که باوجود آنها، مىتوان کسى را عادل شمرد.
از امام صادق(ع)پرسیدند:عادل کیست؟
فرمود:
«اذا غض طرفه من المحارم و لسانه عن الماثم و کفه عنالمظالم» (38) کسى که چشمش را از نامحرم،زبانش را از گناه،ودستش را از ظلم حفظ کند:
پیامبر خدا(ص)نیز در حدیثى انسان جوانمرد و عادل را چنین معرفىمىکند:
«من عامل الناس فلم یظلمهم و حدثهم فلم یکذبهم و وعدهمفلم یخلفهم فهو ممن کملت مروته و ظهرت عدالته...» (39) کسى که با مردم،در معاملات،ستم نکند و در سخن،دروغ نگوید و در وعدههایش تخلف نکند،او از کسانىاست که مروتش کامل و عدالتش آشکار است.
از امام صادق(ع)سؤال شد:عدالت انسان را از کجا بشناسیم؟
فرمود:همین که کسى اهل حیا و عفتباشد و در خوراک و گفتار وشهوت،خود را به گناه نیالاید،و از گناهان بزرگى مثل زنا،ربا،شراب،فرار از جنگ،...(که مورد تهدید قرآن است) بپرهیزد،و جز در مواردىکه عذر دارد،از شرکت در جماعت مسلمین دورى نکند،چنین انسانىعادل است و تفتیش از عیوب او و غیبت او بر مردم حرام است... (40) در روایات دیگرى مىخوانیم:
به آنکس که نمازهاى پنجگانه را به جماعتبخواند،خوشبین باشیدو گواهى او را بپذیرید. (41) شاید آنچه را که فقهاء،به عنوان«حسن ظاهرى»در عدالتبیانمىکنند،همین باشد که با حضورش در مراسم و جماعت مسلمین ونبودنش در مراکز فساد و گناه،مایه اعتماد مردم شود و او را از اینطریق،انسان عادل و درست کارى بشناسند.
امام باقر(ع)در مورد عدالت زنان مىفرماید:
همین که اهل حجاب و از خانوادههاى محترم بود و از شوهر خویشاطاعت مىکرد و از کارهاى ناپسند و جلوهگرىهاى ناروا پرهیز داشت،عادل است. (42) در بعضى روایات،«فاسق»را کسانى مىداند که به خاطر گناهانزشت علنى،در جامعه شلاق خورده،یا میان مردم مشهور به خلاف وبدکارى یا مورد سوءظن باشند. (43) البته معناى عدالت در یکنفر،آن نیست که در طول عمر،مرتکبگناهى نشده باشد،چرا که این ویژگى،تنها در انبیاء و اولیاء معصوماست، ولى همین که ما،در ظاهر،از او گناه بزرگى ندیده باشیم،کافىاست.
این نیز ناگفته نماند که:اگر کسى خود را عادل نمىداند،و حتى به مردم بگوید که من عادل نیستم،اما مردم او را عادل و با تقوا بشناسند،مىتواند امام جماعتشود و مردم نیز مىتوانند به او اقتدا کنند و اگرمردم،مایل به اقتدا باشند،نباید سرپیچى کند. (44) و حتى اگر پس ازنماز جماعت،معلوم شود که امام جماعت،عادل نبوده،نمازهایى را کهپشتسر او خواندهاند صحیح چرا بعضى به جماعت نمىروند؟ است و اعاده لازم نیست. (45)
با همه پاداشها و آثارى که براى نماز جماعت وجود دارد،برخى ازاین فیض بزرگ محرومند و با تاسف،شاهدیم که بسیارى،به آنبى اعتنا و کم رغبتاند و حتى در همسایگى مسجد به سر مىبرند،ولىدر جماعت مسلمین حاضر نمىشوند و مسجدها،گاهى به صورتناراحت کننده و دردآورى خلوت است.
علتشرکت نکردن افراد در نمازهاى جماعت،گوناگون است.
بعضى واقعا عذر دارند و دلیلشان پذیرفتنى است،ولى در بسیارى موارد،بهانههایى پوچ، بیشتر نیست.مرورى به اینگونه دلایل و بهانههامىکنیم:
بعضى،از پاداشهاى نماز جماعت،غافلند.
برخى،از بدرفتارى برخى نمازگزاران در مسجد،به نماز جماعتبى رغبت مىشوند.
بعضى،تنها بد اخلاقى امام جماعت را،بهانه عدم شرکتخود قرارمىدهند و آنرا منافى با عدالت او به حساب مىآورند.
بعضى،بخاطر همفکر نبودن امام جماعت،با دیدگاههاى سیاسى آناننسبتبه موضوعات و اشخاص و...از شرکت در جماعت،دورىمىکنند.
بعضى،بخاطر مشغولیتهاى اقتصادى و اجتماعى و گرفتارىهاىروزمره،از پاداشهاى عظیم نماز جماعت محروم مىشوند.
بعضى،از برخورد سرد افراد مسجد،دلسرد مىشوند و دیگرنمىروند.
بعضى،عیبهاى بستگان و نزدیکان امام جماعت را به حساب اومىگذارند و او را قبول ندارند.
بعضى،شرکتخود را در نماز جماعتى را،مایه تقویت و بزرگ شدنپیشنماز در جامعه مىدانند و از آن پرهیز دارند،بى آنکه دلیلى روشن بربیعدالتى امام جماعت داشته باشند.
بعضى،از روى غرور،حاضر نیستند در نماز جماعتیک امام جوانیا فقیرزاده،اما پاک و متعهد و لایق،شرکت کنند.
برخى هم،تنپرور و تنبلاند و در عبادات،بى حوصله و کسلاند ونماز جماعت را،بجاى آنکه کار بدانند،بار مىدانند و به سختىحاضرند دست از کارهاى دیگر بکشند و به جمع مسلمانان در نمازبپوشندند.
بعضى نیز،از طول کشیدن نماز جماعت،از مسجد مىگریزند.
بعضى نیز،از متولى یا دستاندرکاران مسجد،خوششان نمىآید،ازاین رو به نماز جماعت نمىآیند.
اینها گوشهاى از علل سردى برخى نسبتبه حضور در نماز جماعتبود.
همانطور که دیدید،بیشتر اینها،بهانههایى غیر قابل اعتناست. اگر آگاهى و رشد دینى مردم به حدى برسد که عوامل یاد شده راکنار بگذارند،و با خلوص و همدلى،در صفوفى منظم کنار هم بنشینند،به پاداشهاى عظیم جماعت،توجه داشته باشند،بدخلقى پیشنماز را،مغایر با عدالت او ندانند،گناه بستگان او را به حساب او نگذارند،و...به برکات و آثار مثبت فراوان این«گردهمایى دینى»
بیندیشند،خواهیم دید که مساجد،رونق بیشترى خواهد یافت و خلوتىنمازهاى جماعت،از میان خواهد رفت.
البته،صلاحیتهاى علمى و اخلاقى پیشنماز،و محیط گرم وآموزنده بودن مساجد،و برخورد شایسته و احترامآمیز با شرکت کنندگان درنماز،به خصوص با جوانان و نوجوانان،مىتواند سهم عمدهاى در جذبآنان به مسجد،این کانون وحدت و معنویت داشته باشد.
سهم مسئولان فرهنگى،تبلیغى و تربیتى کشور نیز در این زمینه،مهماست.
اگر مربیان محترم و معلمان و پدران و مادران،خود در جماعتهاشرکت کنند و در برابر شاگردان و فرزندان به نماز بایستند،یا به مساجدبروند،الهام بخش دیگران نیز خواهد بود.
اگر مدارس،در کنار مساجد ساخته شود،براى حضور دانشآموزاندر نمازهاى جماعت، تسهیلى به حساب مىآید.