فضای شهر مدینه که تیره و تار است
برای شیعه عاشق بیان اسرار است
هنوز فاطمه در بین کوچه افتاده
هنوز فاطمه در بین درب ودیوار است
هنو خون ز دل فاطمه روان باشد
هنوز سینه آن دل شکسته خون بار است
هنو عمق مصیبت بیان نگردیده
هنوز بار بزرگی به دوش مسمار است
هنوز از بدنش خون تازه میاد
هنوز تا سحر از زخم سینه بیدار است
هنو یاس علی بین شعله ها باشد
هنوز مرد غریب مدینه بی یار است
هنوز فاطمه بر خاک کوچه بنشسته
هنوز فاطمه در چنگ او گرفتار است
هنوز چادر خاکی به سر کند زهرا
هنوز غربت حیدر از آن پدیدار است
هنوز هر که بگوید علی خورد سیلی
هنوز هر که بگوید علی گنه کار است
هنوز شهر مدینه علی نمیخواهد
هنوز فاطمه از این مدینه بیزار است