نماز،از حقوق خدا بر عهده انسان است و انجام درست و به موقع آن،بر انسان مکلف واجب است.
کسى که نماز واجب خود را به هر دلیل در وقت آن نخوانده است،مانند:فراموشى،بیهوشى، مستى،یا عدم امکان و از روى اجبار،یا ازروى سهل انگارى و معصیت،و یا آنکه خوانده ولى باطل بوده و بعدافهمیده است،باید آن نمازها را که نخوانده یا باطل بجا آورده،قضا کند.
البته نمازهاى روزانهاى را که زنان در حال حیض یا نفاسنمىخوانند،قضا ندارد.
کسى که نماز قضا دارد،باید در خواندن آن کوتاهى نکند،ولىواجب نیست فورى آنرا بجا آورد.
انسان تا زنده است،اگر چه از خواندن نمازهاى خود عاجز باشد،دیگرى نمىتواند نمازهاى او را قضا نماید.
نماز قضا را مىتوان با جماعتخواند.و لازم نیست نماز هر دو یکى باشد.مثلا مىتوان قضاى نماز صبح را،در جماعت نماز مغرب و عشاءخواند،یا برعکس.
نمازى که از انسان فوت شده،از نظر تعداد رکعات،به همان صورتباید قضا شود.مثلا انسان مىتواند در مسافرت،قضاى نماز چهار رکعتى رابه صورت تمام بخواند.و اگر مثلا در مسافرت، نماز ظهر از انسان قضاشده،در وطن باید آن را به صورت دو رکعتى قضا کند.
(براى آشنایى با مسائل ریزتر نماز مسافر و نماز قضا،به«توضیح المسائل»رجوع کنید.)
پىنوشتها:
1- وسائل،ج 5 ص 375،کنز العمال،ج 8 حدیث 22799.
2- من لا یحضره الفقیه،ج 1 ص 377.
3- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 488.
4- کنز العمال،ج 8 حدیث 22815 از پیامبر اسلام(ص).
5- کنزالعمال،ج 8 حدیث 22818 و 22827.
6- کنزالعمال،ج 8 ص 258.
7- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 487،رساله حضرت امام،مسئله 1400.
8- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 488.
9- کنزالعمال،ج 8 ص 256.
10- و اذا قاموا الى الصلوة قاموا کسالى(نساء،آیه 142).
11- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 488.
12- همان مدرک.
13- همان مدرک،ص 689،وسائل،ج 5 ص 373.
14- سفینة البحار،ج 1،جماعت.
15- کنز العمال،ج 8 حدیث 22792.
16- توضیح المسائل امام(قدس سره)مسئله 1400.
17- توضیح المسائل امام(قدس سره)مسئله 1402.
18- وسائل،ج 5 ص 377.
19- کنزالعمال،ج 8 ص 255.
20- و21- سفینة البحار،ج 1،جماعت.
22- و23- من لا یحضره،ج 1 ص 377.
24- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 490.
25- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 491،وسائل،ج 5 ص 416.
26- وافى،ج 2 ص 177.
27- و28- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 491.
29- وسائل ج 5 ص 417 و مستدرک،ج 1 ص 492.
30- اعراف،آیه 31.
31- نورالثقلین،ج 2 ص 19.
32- و33- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 492.
34- من لا یحضر،ج 1 ص 381.
35- وافى،ج 1 ص 177،مستدرک الوسائل،ج 1 ص 492 و 493،وسائل،ج 4 ص 419.
36- من لا یحضر،ج 1 ص 378.
37- تحریر الوسیله،ج 1،بحث امام جماعت.
38- بحار،ج 75 ص 248.
39- بحار،ج 67 ص 1-
40- استبصار،ج 3 ص 12.
41- وسائل،ج 18 ص 291.
42- استبصار،ج 3 ص 13.
43- وسائل،ج 18 ص 295.
44- جواهر،ج 13 ص 277،تحریر الوسیله،ج 1،شرایط امام جماعت.
45- تحریرالوسیله،شرایط امام جماعت.
46- هر یک از این شرایط،داراى مسائل و جزئیات بسیارى است که توضیح آنها را از رسالهمطالعه کنید.
47- حد ترخص یعنى جایى که با رسیدن به آنجا،انسان دیگر دیوار شهر را نبیند و صداىاذان آنرا نشنود(توضیح المسائل حضرت امام).
48- رساله حضرت امام،مسئله 1356.
در مسافرت،اگر انسان قصد ماندن ده روز تمام یا بیشتر در یکجاداشته باشد،باید نمازهایش را تمام بخواند.اگر نیت واقعى او،ماندنکمتر از ده روز است،نمىتواند در ظاهر قصد ده روز کند و تمام بخواند.
اگر قبل از تمام شدن ده روز،به دلایلى تصمیم انسان عوض شد وتصمیم به بازگشت گرفت، روزهاى باقیمانده را هم باید تمام بخواند.
اگر کسى مسافرت کند و به وطن خود برود،هر چند کمتر از ده روزبماند،نمازهایش تمام است.مگر آنکه از وطن خود اعراض کرده وبنایش بر بازنگشتن باشد،که حکم مسافر دارد.
زادگاه انسان،وطن اصلى اوست،مگر آنکه از آنجا اعراض کند.
محل دیگرى را هم که انسان براى اقامت دائمى انتخاب مىکند،وطنغیر اصلى او به حساب مىآید.کسى که در دو جا زندگى مىکند،هر دوجا وطن او محسوب مىشود.تا انسان،قصد ماندن همیشگى در جایىغیر از وطن اصلى نداشته باشد،وطن او حساب نمىشود،مگر آنکه بدونقصد ماندن،آنقدر بماند که مردم بگویند آنجا وطن اوست.
کسى که مسافرت،شغل اوست(مثل رانندگان،خلبانان و...)یاشغلش به گونهاى در ارتباط با سفر است که همواره در تردد و رفت و آمداست،نمازهایش را باید تمام بخواند.(توضیح بیشتر در رسالههاست).
مسافر،در چهار جا مىتواند نمازش را هم شکسته و هم تمام بخواند:
1-مسجد الحرام
2-مسجد النبى
3-مسجد کوفه
4-حرم سید الشهداء و مسجد متصل به حرم آنحضرت. (48)
در این موارد،براى فیض بیشتر بردن از معنویات این اماکن،مسافرمجاز است نمازش را تمام بخواند
مسافر،در مدت مسافرت و در راه،با هشتشرط،نمازهاى چهاررکعتى خود را باید شکسته و قصر(دو رکعت)بجا آورد: (46) شرط اول:آنکه سفر او کمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد.
شرط دوم:آنکه از اول مسافرت،قصد هشت فرسخ را داشته باشد.
شرط سوم:آنکه در بین راه،از قصد خود بر نگردد.
شرط چهارم:آنکه نخواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ،از وطنخود بگذرد،یا ده روز یا بیشتر در جایى بماند.
شرط پنجم:آنکه براى کار حرام سفر نکند و سفرش،سفر معصیتنباشد.
شرط ششم:آنکه از صحرانشینان بیابان گرد نباشد.
شرط هفتم:آنکه شغل او مسافرت نباشد.
شرط هشتم:آنکه به حد ترخص (47) برسد.