سپاس نعمتهاى حقتعالى،نشان معرفت و ادب و بندگى است.درآیات و روایات،به مسئله شکرگزارى از نعمتها،بسیار سفارش شده واینکه یاد نعمتها،محبت انسان را به خدا زیاد مىکند و نعمتهاى الهىرا مستدام و افزون مىگرداند. (15)
گرچه شکر نعمتها،از توان و طاقتبشر بیرون است،ولى انسانباید به هر قدر که مىتواند، سپاسگزارى احسان و نعمت و نیکى پروردگارباشد.یکى از شکلهاى شکر،سجده بر خاک کردن و پیشانى بر خاکنهادن در برابر خداوند و شکر گفتن اوست.
و«سجده شکر»یکى از تعقیبات نماز به حساب آمده است. (16) مرحوم علامه مجلسى،تمام جلد 83 بحار الانوار را(جز چند صفحه آخر)
به روایات تعقیبات نماز اختصاص داده و 63 حدیث،پیرامون سجده شکر،از ائمه اطهار(ع) نقل کرده است.
سجده بعد از نماز،شکرانه توفیق انجام نماز است. (17) در سجده شکر،سه مرتبه«شکرا لله»کافى است،ولى در حدیثاست:اگر انسان به طول یک نفس،«یا رب،یا رب»بگوید:خداوند به او خطاب مىفرماید:«لبیک!ما حاجتک؟»حاجت تو چیست تا انجامدهم؟ (18)
یکى دیگر از تعقیبات نماز،تسبیحات حضرت زهرا(ع)است.یعنىگفتن 34 مرتبه الله اکبر،33 مرتبه الحمدلله و 33 مرتبه سبحانه الله،پساز فراغت از هر نماز.این تسبیحات را رسول خدا(ص)به دخترشفاطمه(ع)تعلیم داد و بر گفتن آن،بسیار سفارش شده است و پاداش بسیاردارد.
امام باقر(ع)مىفرماید:در میان ستایشها،بهتر از تسبیحات حضرتزهرا(ع)نیست،و اگر بود، رسول خدا(ص)به فاطمه(ع)تعلیممىداد. (11) در روایات متعددى،تاکید شده به همراه داشتن تسبیح 34 دانهاى ازخاک مقدس امام حسین(ع)و اینکه ذکر گفتن با آن،ثواب زیاد داردو حتى گرداندن آن،بدون ذکر هم ارزشمند و خوب است. (12) و در حدیثى است که:خود آن دانهها ذکر مىگویند. (13) تربتحسین(ع)،یادآور حماسههاى کربلا و احیاگر«فرهنگشهادت»است و انس انسان را با رهبرى الهى،جهاد،شهادت،ایثار،سیدالشهداء، مبارزه با ستم و انتقام از ظالمان را بیشتر مىکند.
تسبیحات حضرت زهرا(ع)به ترتیبى که گفته شد،حتى در کتبحدیثى اهل سنت نیز آمده، (14) ولى هیچکدام نگفتهاند که نام اینتسبیحات،تسبیح حضرت زهراست!!...
از جمله کارهاى تعقیباتى،درود و صلوات فرستادن بر نیکان وزبدههاى کمال بشرى،و لعن و نفرین بر مظاهر شرک و پلیدى وسردمداران کفر و ستم است.
در آنچه به عنوان دعاهاى تعقیب آمده،هم به موارد متعددى از«صلوات»بر مىخوریم،همه به مواردى از لعن و این،گوشهاى از تولىو تبرى در یک مکتب زنده و جهتدار است.
صلواتها که نقل شده به جاى خود.حتى در نمونههاى فراوانى،خود«اللهم صل على محمد و آل محمد»،به عنوان یکى از تعقیباتنمازها بیان شده است.
اما در مورد لعن:امام باقر(ع)مىفرماید:
«اذا انحرفت عن صلاة مکتوبة فلا تنحرف الا بانصراف لعن بنىامیة» (8) هر گاه نماز واجب را تمام کردى،جز با لعن بنى امیه،از جاى خودحرکت نکن.
چرا که آن دودمان ننگین و تبهکار،نمونه طاغوتها و از بارزترینچهرههاى مخالفتبا خط رهبران معصوم و آل پیامبر بودند و مستحقهر گونه نفرت و نفرین!
امام صادق(ع)در پى هر نماز،به چهار مرد و چهار زن(که ازدشمنان سر سخت مقام مامتبودند)لعن و نفرین مىکرد. (9) چه زیباست اسلامى که در کنار برنامههاى عبادى و الهى خویش،بیزارى از ستمگران و مفسدان و طاغوتها را هم جزء برنامههاى خود،ساخته و نماز و عبادات و حج آن،همراه با برائت و اعلام تنفر از کفار ومشرکان و منافقان است. (10 پس تعقیبات نماز،برخوردار از نوعى فریاد لعنتبر دشمنان خدا ومخالفان خط رهبرى الهى است.
امام صادق(ع)مىفرماید:همین که از نماز واجب فارغ شدى،بهدعا و تعقیب نماز مشغول باش. (3) و مىفرماید:دعا پس از نماز صبح و ظهر و مغرب،مستجاب مىشود. (4) و نیز:تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها(34 مرتبه الله اکبر،33مرتبه الحمد لله و 33 مرتبه سبحان الله) از هزار رکعت نماز مستحب،نزدخداوند بهتر است. (5)
و در حدیث مىخوانیم:هر کس این تسبیحات را بگوید،به آیه (و اذکروا الله کثیرا احزاب/41) که بمعناى زیاد یاد کردن خداونداست،عمل کرده است. (6)
البته دعا و تعقیبات به جاى خود،و ادامه کار و تلاش هم به جاىخود.و هیچکدام مانع یکدیگر نیست.بعضى مىپندارند اگر به جاىدعا،سراغ کار بروند،کامیابتر و موفقترند. رسولخدا(ص)مىفرماید:
«التعقیب بعد صلاة الفجر ابلغ فى طلب الرزق» (7) دعاى پس از نماز صبح،براى زندگى و جلب رزق،مؤثرتر است.
نماز،از حقوق خدا بر عهده انسان است و انجام درست و به موقع آن،بر انسان مکلف واجب است.
کسى که نماز واجب خود را به هر دلیل در وقت آن نخوانده است،مانند:فراموشى،بیهوشى، مستى،یا عدم امکان و از روى اجبار،یا ازروى سهل انگارى و معصیت،و یا آنکه خوانده ولى باطل بوده و بعدافهمیده است،باید آن نمازها را که نخوانده یا باطل بجا آورده،قضا کند.
البته نمازهاى روزانهاى را که زنان در حال حیض یا نفاسنمىخوانند،قضا ندارد.
کسى که نماز قضا دارد،باید در خواندن آن کوتاهى نکند،ولىواجب نیست فورى آنرا بجا آورد.
انسان تا زنده است،اگر چه از خواندن نمازهاى خود عاجز باشد،دیگرى نمىتواند نمازهاى او را قضا نماید.
نماز قضا را مىتوان با جماعتخواند.و لازم نیست نماز هر دو یکى باشد.مثلا مىتوان قضاى نماز صبح را،در جماعت نماز مغرب و عشاءخواند،یا برعکس.
نمازى که از انسان فوت شده،از نظر تعداد رکعات،به همان صورتباید قضا شود.مثلا انسان مىتواند در مسافرت،قضاى نماز چهار رکعتى رابه صورت تمام بخواند.و اگر مثلا در مسافرت، نماز ظهر از انسان قضاشده،در وطن باید آن را به صورت دو رکعتى قضا کند.
(براى آشنایى با مسائل ریزتر نماز مسافر و نماز قضا،به«توضیح المسائل»رجوع کنید.)
پىنوشتها:
1- وسائل،ج 5 ص 375،کنز العمال،ج 8 حدیث 22799.
2- من لا یحضره الفقیه،ج 1 ص 377.
3- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 488.
4- کنز العمال،ج 8 حدیث 22815 از پیامبر اسلام(ص).
5- کنزالعمال،ج 8 حدیث 22818 و 22827.
6- کنزالعمال،ج 8 ص 258.
7- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 487،رساله حضرت امام،مسئله 1400.
8- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 488.
9- کنزالعمال،ج 8 ص 256.
10- و اذا قاموا الى الصلوة قاموا کسالى(نساء،آیه 142).
11- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 488.
12- همان مدرک.
13- همان مدرک،ص 689،وسائل،ج 5 ص 373.
14- سفینة البحار،ج 1،جماعت.
15- کنز العمال،ج 8 حدیث 22792.
16- توضیح المسائل امام(قدس سره)مسئله 1400.
17- توضیح المسائل امام(قدس سره)مسئله 1402.
18- وسائل،ج 5 ص 377.
19- کنزالعمال،ج 8 ص 255.
20- و21- سفینة البحار،ج 1،جماعت.
22- و23- من لا یحضره،ج 1 ص 377.
24- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 490.
25- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 491،وسائل،ج 5 ص 416.
26- وافى،ج 2 ص 177.
27- و28- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 491.
29- وسائل ج 5 ص 417 و مستدرک،ج 1 ص 492.
30- اعراف،آیه 31.
31- نورالثقلین،ج 2 ص 19.
32- و33- مستدرک الوسائل،ج 1 ص 492.
34- من لا یحضر،ج 1 ص 381.
35- وافى،ج 1 ص 177،مستدرک الوسائل،ج 1 ص 492 و 493،وسائل،ج 4 ص 419.
36- من لا یحضر،ج 1 ص 378.
37- تحریر الوسیله،ج 1،بحث امام جماعت.
38- بحار،ج 75 ص 248.
39- بحار،ج 67 ص 1-
40- استبصار،ج 3 ص 12.
41- وسائل،ج 18 ص 291.
42- استبصار،ج 3 ص 13.
43- وسائل،ج 18 ص 295.
44- جواهر،ج 13 ص 277،تحریر الوسیله،ج 1،شرایط امام جماعت.
45- تحریرالوسیله،شرایط امام جماعت.
46- هر یک از این شرایط،داراى مسائل و جزئیات بسیارى است که توضیح آنها را از رسالهمطالعه کنید.
47- حد ترخص یعنى جایى که با رسیدن به آنجا،انسان دیگر دیوار شهر را نبیند و صداىاذان آنرا نشنود(توضیح المسائل حضرت امام).
48- رساله حضرت امام،مسئله 1356.
در مسافرت،اگر انسان قصد ماندن ده روز تمام یا بیشتر در یکجاداشته باشد،باید نمازهایش را تمام بخواند.اگر نیت واقعى او،ماندنکمتر از ده روز است،نمىتواند در ظاهر قصد ده روز کند و تمام بخواند.
اگر قبل از تمام شدن ده روز،به دلایلى تصمیم انسان عوض شد وتصمیم به بازگشت گرفت، روزهاى باقیمانده را هم باید تمام بخواند.
اگر کسى مسافرت کند و به وطن خود برود،هر چند کمتر از ده روزبماند،نمازهایش تمام است.مگر آنکه از وطن خود اعراض کرده وبنایش بر بازنگشتن باشد،که حکم مسافر دارد.
زادگاه انسان،وطن اصلى اوست،مگر آنکه از آنجا اعراض کند.
محل دیگرى را هم که انسان براى اقامت دائمى انتخاب مىکند،وطنغیر اصلى او به حساب مىآید.کسى که در دو جا زندگى مىکند،هر دوجا وطن او محسوب مىشود.تا انسان،قصد ماندن همیشگى در جایىغیر از وطن اصلى نداشته باشد،وطن او حساب نمىشود،مگر آنکه بدونقصد ماندن،آنقدر بماند که مردم بگویند آنجا وطن اوست.
کسى که مسافرت،شغل اوست(مثل رانندگان،خلبانان و...)یاشغلش به گونهاى در ارتباط با سفر است که همواره در تردد و رفت و آمداست،نمازهایش را باید تمام بخواند.(توضیح بیشتر در رسالههاست).
مسافر،در چهار جا مىتواند نمازش را هم شکسته و هم تمام بخواند:
1-مسجد الحرام
2-مسجد النبى
3-مسجد کوفه
4-حرم سید الشهداء و مسجد متصل به حرم آنحضرت. (48)
در این موارد،براى فیض بیشتر بردن از معنویات این اماکن،مسافرمجاز است نمازش را تمام بخواند
مسافر،در مدت مسافرت و در راه،با هشتشرط،نمازهاى چهاررکعتى خود را باید شکسته و قصر(دو رکعت)بجا آورد: (46) شرط اول:آنکه سفر او کمتر از هشت فرسخ شرعى نباشد.
شرط دوم:آنکه از اول مسافرت،قصد هشت فرسخ را داشته باشد.
شرط سوم:آنکه در بین راه،از قصد خود بر نگردد.
شرط چهارم:آنکه نخواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ،از وطنخود بگذرد،یا ده روز یا بیشتر در جایى بماند.
شرط پنجم:آنکه براى کار حرام سفر نکند و سفرش،سفر معصیتنباشد.
شرط ششم:آنکه از صحرانشینان بیابان گرد نباشد.
شرط هفتم:آنکه شغل او مسافرت نباشد.
شرط هشتم:آنکه به حد ترخص (47) برسد.
ای خدایی که در این نزدیکی
زیر سجاده کنار گلدان
نزد آن کاج بلند
ایستاده به من مینگری
دوستت دارم
که تو را میخوانم
با همه احساسم
نه به این خاطر که من از باغچه گلی برچینم
نه تو را میخوانم که برای شادی
نه برای سرافرازیم از بهر کلاس
که "تو"را میخواهم
مرهم قلب شکسته
قوت بازوی خسته
که ز جابرخیزم
که بگویم هستم
و"تو"رامیخوانم
به چه عنوان گویم
من" تو" را میخواهم
شاید این دل ز برای تو چنین میخواند
شاید این اشک روان شوق دیدار چنین دیده ولی
"تو"چرا پنهانی؟
ز چه من خواب روم؟
شوق دیدار تو دارم اما
ز که پرسم نشان دل را
به چه سو بهر تجسس بروم؟
دل من میگوید تو مرا می بینی
پس چرا می لرزم؟
زانوانم سست است
ای همیشه یارم
قلب من تاریک است
مثل معدن سخت است
دل من از سنگ است
مثل یک شمشیر است
یا مرا خواهد کشت
یا ترا خواهد برد
تو مرا میخوانی
یاریم میداری
گوش من معیوب وچشم من هم کور است
اشک من ارزان است
غم من اندوه است
سخن راست من الله است
کفر و ایمان همگی یکرنگند
تو همه میدانی
تو مرا میبینی
سوی من میایی
پشت در میمانی
"من" تو را میرانم
تو همانی که به من نان دادی
آسمان را دادی
یک سبد پر ز گلابی دادی
تو به من بخشیدی
شب و خورشید و دلی پرآواز
من تو را میبینم
تو خدایی
تو همان مردک پیری که به من خرما داد
تو همان احساسی که به من یاری داد
تو همان آقایی که میاید یکروز
ازسوی قبله من
معدن عشق و وفا
من تو را میبینم
شوق پرواز تو دارد این دل
ای خدا کار من این است تا شب
دل من بهر نوایی تنگ است
خاطرم آسوده که تو این جا هستی
و مرا میبینی
نگهت سوی من است
این مبالات من است
سر من بهر رضایت خم و دل
بهر یک جرعه می سوی کمال آمده است
ای خدا تنهایم
بنگر غمهایم
این دل پر آهم
دست دل من بهر نیاز آمده است
من تو را میخواهم
تو بیا تا شود این جا یکسر
پر ز عطر ونفست
پر زآوای مسیحای زمان
حجت ابن الحسن آن کارگشا
قله درد و غم ما بشکن
مهر وسرسبزی وایمان
تو به ما عیدی ده
من هنوز منتظرم
تا بیاید آن روز
جمعه ای نزدیک است
آسمان پر بگشا
منتظر میاید منتظر میاید
این شعر از سروده های خودم است.
البته من خودمو شاعر نمیدونم برای همین می دونم کاستی های زیادی داره.
پس با نظرات گرمتون کمکم کنید تا کاستیهاشو برطرف کنم.